http://s8.picofile.com/file/8308988218/n00231163.jpg

السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِکَةِ ...

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزیارتکم «اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»

 

 السلام علیک ، دلتنگم ...

ای بمیرم که مایه ی ننگم ...

 

خود را حراج کرد‌ه‌ام آقا بیا بخر

من بی نواتر از همه ام ، بی‌نوا بخر ...

 

چانه نمیزنم به خدا حرف ، حرفِ توست

بی ارزشم اگر چه ، مرا بی بها بخر

 

*خوش به حال اونایی که حرمش ان ... خوش به حال اونایی که دارن کم کم بار سفر میبندند برن کربلا ...*

 

دیگر به روی دست خودم باد کرده ام

یا ورشکسته ام بکن آقا وَ یا بخر ...

 

آتش زدم به مال خودم ، رحم کن به من

من بی وفا ، قبول ؛ تو ای با وفا بخر

 

دَرهم قبول کن همه ام را هر آنچه هست

دیگر مکن تو خوب و بدم را سوا ، بخر ...

 

بی آبرو تر از همه ام ، بدترم نکن

یک گوشه مخفیانه مرا بی صدا بخر ...

 

من بَرده ی توام که به بازار بَرده هام

گرچه سیاه چهره ام ، این برده را بخر ...

 

تو پادشاه های جهان را خریده ای

این بار را ضرر بکن و یک گدا بخر ...

 

* حضرت داشت رد میشد ، دید یه عده از این جذامی ها سفره انداختن ، صورت ها رو بستن ، بیرون شهر دارن غذا میخورن ؛ یه تعارفی به آقا زدن ( آقا میشه با ما هم سفره بشی ؟..) آقا فرمودند چشم ... از مرکب پیاده شدند با این جذامی ها هم سفره شدن میگه یه لقمه خودشون میخوردن یه لقمه دهان این جذامی ها میزاشتن ... چه آقایی ...

 

غذا که تموم شد حضرت دعوتشون کرد منزل ، عرضه داشتن آقا ما جذامی هستیم ، ما رو جایی رامون نمیدن ... فرمود چرا ، بیاید منزل من ... شما رو مهمان کردم ... (چی میخوام بگم اینقدر معطلت کردم؟!)

 

آقاجان ما هم سفره انداختیم ... میشه با ما هم سفره بشی ... چند لقمه با هم غذا بخوریم آقا ... تهش به ما هم بگی شما به ما تعارف زدید ما اومدیم ، حالا میخوام شما رو اربعین دعوت کنم ... اربعین بیایید حرمم .... ای حسین ....*

 

یا که مرا نبر به حرم ، بی حرم بکش

یا نه ، مرا ببر وسطِ کربلا بخر ....

 

شاعر : رضا قاسمی