بال و پر شکسته به دردت نمی خورد؟
قلبی ز غم گسسته به دردت نمی خورد؟

تنهایِ بی نشان، قسمت می دهم بگو
این شانه هایِ خسته به دردت نمی خورد‌؟

این سائلی که غرقِ پشیمانی از گناه
پشت درت نشسته به دردت نمی خورد؟

*من گدایِ درِ خونه تم ... امشب اومدم یه فکری به حاله خودم بکنم ...
اومدم بگم دارم میرم مهمونی ... امالباس هام آلوده ست .... یه فکری برام بکن ...
اومدم بگم امید دارم یه ماه رمضانِ دیگه زنده باشم .... یه بار دیگه شبایِ قدر رو ببینم ...*

می دانم این وجود پُر از غفلت و گناه
از بند تن نرسته، به دردت نمی خورد...

حق با شماست شیعه نبودم برایتان
آنکس که دل نبسته به دردت نمی خورد...

صد بار توبه کردم و بخشیده ای مرا
این عبدِ بی حیا که به دردت نمی خورد...
 
هر جا روم گدایِ اباالفضلی ام هنوز
آقا دو دست بسته به دردت نمی خورد؟

 شاعر: امامی