http://s9.picofile.com/file/8293214600/photo_2017_04_26_19_11_09.jpg

یوسفِ زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست
خوابمان برده ست…در اینجا کسی هشیار نیست

تو دعامان می کنی،ما بی محلی می کنیم
هیچ کس انگار مشتاقِ تو ای دلدار نیست

بی قراری از غم هجر تو کارِ عاشق است
من که عاشق نیستم،وقتی که حالم زار نیست

آخرش می میرم و رویت ندیده می روم
ظاهراً این نوکر تو لایق دیدار نیست

زحمتت دادم،برایت درد سر بودم ببخش
در میان نوکرانت مثل من سربار نیست

باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین
توبه و بد قولیِ من که همین یکبار نیست

من فقیر و رو سیاهم،بی نوایم…بی کسم
هم نشینیِ کریمان با فقیران عار نیست

دستِ من در محضرت خالیست می دانم ولی
مطمئنم با کریمان کارها دشوار نیست

من که سر تا پا گناهم… غیر گریه بر حسین
مرهمی بر زخم هایِ این دلِ بیمار نیست

شاعر : علی سپهری